پسرم سید محمدسام پسرم سید محمدسام ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

سامی نفس داداش امیررضا

همایش شیرخوارگان سال دوم

امسال دومین سالیه که تو این مراسم شرکت میکنیم پارسال محمد سام 4ماهه بود .متاسفانه عکسی ازش ندارم . امسال به آبجی فاطمه هم گفتم بیان دم خونه ی ما .دیگه مصلی نرن .صبح جمعه آبجی زودتر ازما رسیده بود تماس گرفتن ومن وبابا حمید ومحمدسام رفتیم .امیررضا بخاطر پاش نیومد . باباحمید اومد ما رو رسوند ورفت خونه .محمدسام بلای من که امسال نذاشت لباس تنش کنم  . خیلی مراسم خوبی بود .مداحی که میکردن برای حضرت علی اصغر علیه السلام میخوندن لای لای علی اصغر .محمد سام فکر میکرد بای بای میگه بلند میشد بای بای میکرد چون بعداز هربای بایی بوس میفرسته  اون جاهم بوس میفرستاد .از یه طرف گریه میکردم ازیه طرفم حرکاتشو میدیم خندم میگرفت خلاصه تا این نوحه تمو...
11 آبان 1393

حکایت تلخ !!!

شنبه 26مهرماه ،20دقیقه ازساعتی که امیررضا ازمدرسه میومد خونه گذشته بود وهنوز امیررضا خونه نیومده بود .خیلی نگران بودم ودلم شور میزد تا حالا سابقه نداشته بود که بدون خبر جایی بره . دل تو دلم نبود نمیدونستم کجابرم .دوستش مبین هم که باهم میرن مدرسه شنبه ها کلاس زبان داشت ویه ربع زودتر ازمدرسه میومد بیرون که به کلاسش برسه . داشتم صلوات میفرستادم وپیش خودم گفتم تا 5دقیقه دیگه اگه نیومد میرم بیرون . که صدای زنگ اومد خداروشکر بالاخره اومد .در ورودیو بازکردم ومحمدسام رفت دم دروداداش صداش میکرد . منم عصبانی منتظربودم بیاد بالا .اما خیلی طول کشید صداش کردم با ناله جوابمو داد خیلی ترسیدم سریع محمدسامو بغل کردم رفتم تو راه پله دیدم لنگان لنگان میاد .چ...
11 آبان 1393
1